چه کسی

به چه کسی دل بستی که به من می خندی

به که چشم وا کردی که به من می بندی

هستی ام را بردی،رفته ای ،تنهایم

چه کسی را دیدی که زمن دل کندی

سیب

 

دعای هرشب ما شد دعای عمه یجیب

شداست ز روی تو دلبر جدایی تو نصیب

ولی هنوز امیدی در این دلم باقی است

دلم اسیر تو گشت است مثال قصه ی سیب

دروغ

محمدباقرقدرتی:

دروغ گفتی و قلب مرا ببین بردی

چه ساده آمدی و بر سرم چه آوردی

تمام ثانیه های مرا تو پر کردی

طلب مرا چو نکردی چرا تو آزردی

ماوا

محمد:

مهری که در جان تو ماوا کرده هرگز

کسی به غیرتو،نمی فهمد در این شهر

آرامش جان مریضانی ولی تو

گاهی گشوده می شود لب های پر زهر

 

سختی کشیده معنی سختی بفهمد

سختی ولی کاری ندارد عشق باشد

چه در حریم خانه ی امن من ایران

چه در جهاد در غربت دمشق باشد

 

کم نیستند انان که جان خود دهند تا

این خاک اجدادیه ما ایمن بماند

صدها حمیدی رفته اند از این حوالی

تا دور ازدستان اهریمن بماند

 

ما وارث خون شهیدانیم رفیقان

خوب است پای عهدبا خوبان بمانیم

هرلحظه ی امنی که در این شهر داریم

از سایه ی خوبان این کشور بدانیم

کاش می شد

کاش میشد که از این شهر بروم

بی هوا تا ته این کوچه مداوم بدوم

زیرآواز پریشانی ایام زنم

بی خیال همه ی منزلت و شان شوم

ماقبل تو

پوچ بوداین زندگی تاقبل تو

  غرق غم بودم من ما قبل تو 

آمدی شوری به جانم رخنه کرد

کرده تغییر وضع من با قبل تو

 

رمضان

قدر است ولی حیف که قدر رمضان را

درکش نکردیم و به حسرت گذراندیم

این ساعت عمراست که در حال گریز است

چون درک نکردیم چه راحت گذراندیم