خانه ی دوست بیایی

میشود این حج کنار خانه ی دوست بیایی

تکیه بر خانه زنی نعره ی الحق بنمایی

تا که از نفخ تو بیدار شوند خاک نشینان

قبل بیداری افلاک از آن صور خدایی

سکوت جمعه

سکوت جمعه ی من را خودت بیا بشکن

بیا خلیل خدا این بت مرا بشکن

اسیر نفس دنی گشته ام در این دنیا

بیا و این قفس حبس تن ز ما بشکن

دلشوره

توام مثل منی دلشوره داری 

توام شب ها که میشه بی قراری

هنوز عطر منم پیش تو اونجاست

توام با اشک رو بالشت سر میزاری

شعرهای قدیمیم وبلاگ حذف شده

محمد:

شعرهای قدیمی

یک عمرغزل خوان غزل های تو بودم

درهر سر تصمیم ببین جای تو بودم

طفلی دل من عاشق چشمان تو بود و

آن ساده گمان کرده که دنیای تو بودم 

 

تقدیر مرا پر از جنون بنویسید

یک قلب شکسته قلب خون بنویسید

بی تعارف اگر مسیر تان اینجا خورد

از داغ دو لاله واژگون بنویسید 

 

 باشد قبول همه تقصیر من است

تنهایی من هم همه تقدیر من است

من باعث اشک روی لبخند توام

این معذرت تلخ و کمی دیر من است

 

تولد حضرت معصومه مبارک 3:30محمدباقرقدرتی

روزت مبارک خوب من

زیباترین محبوب من

همچون گلی در غنچه ای

ای دختر محجوب من

دنیا مکان رفتن است

نه لحظه ی دلبستن است

هرگز مده دل بر کسی

جز آنکه بر او میرسی

آنکه جهان از آن اوست

جان تو در دستان اوست

هرکس به رویت خنده کرد

با خود مپندار عاشق است

ابراز احساسات کرد

با تو مپندار صادق است

تو صاحب گنجینه ای

ساده مده دل بر کسی

بگذار دلتنگت شوند

فکرت شود دلواپسی

 

 

بعدتو مدام قافیه کم دارم

درشعر مدام وزنی ازغم دارم

من مثل همین انرژیه هسته ای ام

در داشتنت حق مسلم دارم

 

دلشوره دارم بعد از این

 با او کسی من میشود.

بااو که دنیای من است

 چون پاره ی تن میشود

.فکرش همیشه با من است 

بااینکه دیگر نیست او.

دلشوره دارم بعد من خوشبخت اصلا میشود

 

.3شهریور ساعت14:55 سروده محمدباقر قدرتی

 

 من با تو و با دلم سر جنگ دارم

بعدتو مدام با خودم غم دارم

آخر به سرم میزند تنها بروم

یک ماشه و یک تفنگ من کم دارم

 

اینم بعد چند روز شعر نگفتن محمدباقر قدرتی

بین1و2شهریور 3 صبح

یه رباعی جدید گفتم 29مردادساعت12:30تقدیم به دوستان

 

 بااینکه شکسته قلب من محبوبم

درگیرغم و خماری مشروبم

بااینکه نمیروی دمی ازیادم

اینقدر نگران من نباش من خوبم

 

اینم یه ترانه دوبیتی داغه داغ 28مردادالان سرودم21:48

 

کنارتو یک خواب آروم خوشه

منو داره این آرزو می کشه

همین که کنارم بمونی بسه

کی میتونه واسم شبیه توشه

 

 

آنقدر سر به زیر بودم آسمان را فراموش کردم

اگرچه بهانه سر به زیریهایم آسمان بود

 

 

از عشق نگو که خنده ام میگیرد

.ابراز نکن زخنده دل می میرد.

چیزی تو نفهمیدی از این واژه ی ناب.

سهم همه شد از تو فقط اشک و عذاب

.تو ظاهر زیبا ودلارا داری.

یک سارق پست یک کلاه برداری

هر روز تو را تجسمت می کردم

.تومثل فرشته های خوابم بودی

تازه دل من بعد شکستن فهمید

یک عمر فرشته ی عذابم بودی.

از عشق نگو که خند ه ام میگیرد

 

 

همیشه محصورت بودم

از حصارت که بیرون بروم

شایدبفهمی

این پرنده بال پر زدن هم داشت

 

دلی که با تو سر جنگ دارد آن دل نیست

درخت بی ثمری ماندش که حاصل نیست

 

 

با توام با توکه دلواپس این لحظه تویی

.تو که بهر من عاشق غزلی شعر نویی.

شده یک بار بگوییکه چه شد عاقبتم

.یا بپرسی بعد تواز چه چنین ناراحتم.

با توام...با تو که دنیای منی

 

بعد توثانیه شمار ساعتم نیزمیان رفتن و ماندن دو دل شده 

 

 

چشمامو میبندم رو هرچی احساسه.

روهرچی دلشورس رو هر چی وسواسه

چشمامو میبندم دلشوره میگیرم

حالا میفهمم من احساساتم خاصه.

 

دلم هوای تو کرده هوای تو بانو.

اگرچه دیده دلم لحظه ای تو را با او

.دلم هوای تو کرده

 

بازم بداهه چندتا بداهه گفتم تو چت روم ایناها:1

نوشتن از تو برایش اگرچه دشواراست

.چگونه از تو نگوید دلی که بیمار است.

بداهه درد ودلم را به شعر میگویم

.تویی بهانه چشمم اگر که بیدار است.

2دل از تاب و تب دیگر افتاده بود.

دلم طفلکی ساده دل داده بود.

 

چیزی بنویس خط بزن فاصله را.

از بند دلت رها کن اینجا گله را.

روراست بگو که دوستت میدارم

 یاختم به خیر کن دگر قایله را.

 

 

خنده های تو مرا یاد غزل می اندخت.

گرچه بااشک دلم عشق تو را میپرداخت

 

.چه شده از چه تو این سان شده ای

.هم چو بی تابی باران شده ای

.چه شده حال دلت اینگون است.

که به اشک دست به دامان شده ای

 

بی توقع مهر کردن شیوه ی خوبان بود.

خوبی بر خوب رویان حق محبوبان بود

 

.در اینجا اعلام میدارم تا جایی که ممکن باشه در پست هایم کار های جدیدم را ثبت میکنم

 

 

 این شب هاحال و هوای آفتابگردان را دارم

بعد تو سر به زیرم

 

 

برایت آرزوی بهترین را میکنم هر شب.

اگرچه دورم از دستان پر مهرت پرم از تب.

برایت عشق میخواهم نه عشقی از حوالیه هوس رانی

.برایت آرزو من میکنم آن را که میدانم ومیدانی.

برایت عشق میخواهم

 

چیزی از عشق نمیخواهم من

اینکه بامن تو بمانی کافی است

کافی است پیش من اینجا باشی

گرچه این را تو ندانی کافی است

کافی است خنده ی تو مال من

خسته از هر دو جهانم باشد.

یا زمانی که دلم میگیرد.

آن دو چشمت نگرانم باشد

چیزی از عشق نمیخواهم من

تکمیل شده در17مرداد93جمعه

سروده ی محمدباقرقدرتی+ نوشته شده در  ساعت 22:20  توسط محمدباقرقدرتی  |  نظر بدهید

بالاتر از تصور

محمد:

بعد تو و دل کندنت 

من با غزل همبسترم

بعد تو نقش بسته ببین 

طرحی زغم در دفترم

آشفته ام آشفته از

 هرچه تصور میکنی

تو نیستی اما مدام

 ذهن مرا پر میکنی

عطر تو اینجاست پیش من

 یادت فراموشم نشد

بعد تو هیچکس هیچ جا

مثل تو مدهوشم نشد

 

مثل تو هیچکس نیست که

من را به خود ترجیح دهد

یادم بماند یاد او

در هرکجا پا می نهد

درهرکجا باشم تویی

رویای هر روز و شبم

از لحظه ی دل کندنت

من در تلاطم، در تبم

تریج قبا

محمد:

چه تلخ میگذرند بر تو موج ثانیه ها

چه تلخ تر شده اند این نزول قافیه ها

تومهربان گذشته چه سنگدل شده ای

چه غرق کسب و معاشی درون حاشیه ها

به عید فطرکسی شعر رهنمایی خواند

چرا خورده تریجه قبایتان آقا

به جای حاشیه سازی بیا وکاری کن

اگر که نیست زیر عبایتان آقا

روزی می رسد

دلشوره و غم رسد به پایان روزی

دلتنگی ما رود به باران روزی

مهدی ز پس جمعه موعود رسد

درهم شکند عدو به قرآن روزی

آتش به اختیار

طی شد تمام این عمرم  به انتظار

صدالعجل ولی در حاله ی غبار

بهر ظهور عشق بایدیکی شویم

ای مومنان بپا آتش به اختیار

 

تقدیر

خودم:

خسته از بازی دوران شده ام

من زدست تو پریشان شده ام

هرشبم غرق به اشک است اینجا

ابرم و غرق به باران شده ام

دست تقدیر چرا برده مرا

تا گرفتار تو طوفان شده ام

...

طناز

محمد:

بوسه ای از لب شیرین شکرت باز ببخش

عشوه ریز، ناز کن و زان لب طناز ببخش

با لب سرخ،تو آتش به  دل وجان بفکن

کامی از شهد دلاویز خود همراز ببخش