پدرسوخته ای؟
تو به ان ناز نگاهت شرر افروخته ای.
لحظه ای رحم نما بر جگر سوخته ای.
که دگرتاب ندارد به غم دوری تو
گرچه من خوب بدانم که پدر سوخته ای.
لحظه ای رحم نما بر جگر سوخته ای.
که دگرتاب ندارد به غم دوری تو
گرچه من خوب بدانم که پدر سوخته ای.
که سر سازش و آسایش ما نیست تورا
که چه براین دل بیچاره ی ما می آید
سهم ما از خم ابروی توچیست
کی به داد دل آواره ی ما می آید
بی تو هر لحظه ی من سخت تر از زندانست.
حال و روزم تو نباشی مثله دیوانست.
که نخورده ز می و شهد لبانت مست است
بی تو آلوده ی دنیا و می و پیمانست
+ نوشته شده در ساعت 10:5 توسط mohammad bagher ghodrati
|