تلاطم  موی

من از تلاطم های باد،یاد تو و موی توام

هرجا نظاره میکنم،در حسرت روی توام

تو هم بیا ورحم کن،برجسم بی جانم ببین

اصلا دروغ هم شد بگو،من در تکاپوی توام

آخر چرا

بغضت مرا آتش زده

من ماندم و ماتم کده

غیرت نمی بینم چرا

چه بر سر دل آمده

 

دنیای من گشتی کنون

من را کشیدی به جنون

رحمی نما ای مهربان

برقلب گشته غرق خون

 

خون کرده ای قلب مرا

با من بگو آخر چرا

آخر چه دیدی تو ز من

با تو چه کردم بی وفا؟

جنس تو

میدونستی دلم پیش تو گیره

ببینم غمگینی قلبم میمیره

تو چشمات مثل آهو نافذ عشق

ببین قلبم به اون چشمات اسیره

 

دنیای من هستی 

چشمان تو دریاست

وقتی نباشی تو

 دستان من تنهاست

تصویر خندانت

 پیش نگاه من

یک منظره

 یک عکس

 یک پنجره رویاست

 

شعرهایم همه از جنس گل و آینه اند

می توانی تو درآن روی خودت را بینی

دل اگر تو بدهی ساده به من

پای شعرم تو اگر بنشینی

 

 می توانی تو بفهمی این را

شعرهایم همه از جنس تواند

هرچه هستند تو باعث شده ای

چه غزل باشد و چه شعرنواند 

 

پدرسوخته ای؟

تو به ان ناز نگاهت شرر افروخته ای.
لحظه ای رحم نما بر جگر سوخته ای.
که دگرتاب ندارد به غم دوری تو
گرچه من خوب بدانم که پدر سوخته ای.

که سر سازش و آسایش ما نیست تورا
که چه براین دل بیچاره ی ما می آید
سهم ما از خم ابروی توچیست
کی به داد دل آواره ی ما می آید

بی تو هر لحظه ی من سخت تر از زندانست.
حال و روزم تو نباشی مثله دیوانست.
که نخورده ز می و شهد لبانت مست است
بی تو آلوده ی دنیا و می و پیمانست

پدر سوخته

بی تو هر لحظه ی من سخت تر از زندانست.

حال و روزم تو نباشی مثله دیوانست.

 

تو به ان ناز نگاهت شرر افروخته ای.

لحظه ای رحم نما بر جگر سوخته ای.

که دگرتاب ندارد به غم دوری تو

گرچه من خوب بدانم که پدر سوخته ای.

مژگان

تاهست دلم بسته به مژگان تو باد

درگیر تو و خنده ی پنهان تو باد

هستی من از دیدن تو رفته به باد

جان و دل عاشق به قربان تو باد

 

لیوان یادگاری

مبرهن است که تو در قافیه نمی گنجی

ولی چگونه بگویم رها ز برهانم

جنون گرفتم و باخود به حرف آمده ام

من اهل باتو قدم های زیربارانم

رها زهرچه تعلق به غیرتو گشتم

زبان اهل زمان خودم نمی دانم

غریبه ام بگمانم نی ام از این دنیا

به چشم مردم این شهریقین دیوانم

که خاطرات تو هرلحظه پیش من اینجاست

و سرخی لب تو یادگار لیوانم

بغض

بغضت عجیب در گلویم خانه کرده

بغضت ببین قلب مرا دیوانه کرده

حال منم مثل تو فروردین خراب است

کاشانه ام را این هوا ویرانه کرده

 

این بغض از روز ازل با آدم اینجاست

حتی نباشی باز این بغض هردم اینجاست

یک لحظه دور از خاطراته من نبودی

تا یادت افتم بغض تو دردم هم اینجاست

در  به دری

بگشا گره از اخم دو ابروی خودت عشق
بهر دل من شانه بزن موی خودت عشق
بگذار دلم پای نگاه تو بماند
باغمزه و چشمک تو بخوان سوی خودت عشق
 
این زندگی بی تو مرا سخت عذاب است
حال دل من در غم تو سخت خراب است
لبخند بزن و حال دلم را تو بگردان
لبخند بزن خنده ی تو عین ثواب است
 
آخرتو بیا بهر خدا یک نظری کن
این حال پریشان مرا تو سپری کن
پایان بده دلشوره ی هر روزه ی من را
من را تو رها از غم و این در به دری کن

بی تو وحشت زده ام

وحشتم هر روز افزون میشود

هر زمان فکر نبودت میکنم

کشورم از هم بدونت بگسلد

من دعا در هر سجودت میکنم

 

 

صد هزاران شکر خدایم داده است

مهربانی رهبری دلداده ای

روز میلاد تو روز عشق شد

روز آزادی هر آزاده ای

 

تولد رهبرم مبارک4/24